در رابطه با افزایش ترک تحصیل دانشآموزان و نقصانهای مدیریتی کلان در اقتصاد و چالشهای درپیش رو، «فراز» گفتوگویی داشته با دکتر مصطفی اقلیما، جامعهشناس و متخصص علوم رفتاری و رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران.
امسال با وجود اصرار مسئولان آموزشوپرورش برای بازگشایی و حضوری کردن مدارس، بیش از دومیلیون دانشآموز هنوز برای خرید کتاب اقدام نکردهاند، به نظر شما چه دلایلی در بروز این معضل دخیل هستند؟
وقتی یک مسئله اجتماعی را عنوان میکنیم، باید به زمینههای پیدایش آن توجه کنیم؛ چنین مشکلی نتیجه یکی دو سال یا حتی چند سال اخیر نیست، این مشکل ریشه در چهل سال گذشته و نحوه مدیریت کشوردارد. ما در سالهای قبل هم با مشکل ترک تحصیل دانشآموزان مواجه بودیم ولی به میزان کمتری. اما سال گذشته و امسال ترک تحصیل دانشآموزان ناگهان روندی صعودی یافته است. این نشاندهنده برملا شدن معضلات اقتصادی و اجتماعی کشور است. در واقع باید گفت ترکتحصیل یا عدم خرید کتاب درسی، یک معلول است ناشی از علتهای دیگر.شاید برخی این معضل را به دوسال اخیری که کشور درگیر بحران کرونا بوده، ربط دهند. اما اینطور نیست، بهنظر میرسد بحران کرونا، موجب شده بسیاری از معضلات اجتماعی و اقتصادی رو بیایند و خود را نمایان کنند. در چندسال گذشته کشور درگیر گرانی، تورم، بیکاری، فقر شدید، عدم امنیت اجتماعی-اقتصادی و شغلی بوده است. تمام این مشکلات روند عادی زندگی مردم را مختل کرده؛ در رابطه با کنکور و انتخاب رشته، شاهد خودکشیهای زیادی بودیم. چون بسیاری از دانشآموزان در مناطق محروم به اینترنت و یک گوشی معمولی هم دسترسی نداشتند و عقب ماندند. حالا همین را بیائید در درون خانواده مورد بررسی قرار دهیم؛ وقتی پدر دانشآموزی بیکارشده، پسر یا پسران خانواده ناچارند ترکتحصیل کرده و دنبال کار بروند. این خانواده ناچار است دختران خود را زودتر از موعد وادار به ازدواج کند. فرزندان در شهرهای کوچک و روستاها و مناطق محروم، در چنین شرایطی تبدیل میشوند به نیروی کمکی برای تداوم اقتصادی خانواده.در طول یکی دو سال اخیر قیمت تمام کالاها سرسامآور افزایش یافته، در حالیکه حقوق و دستمزد افزایش 15 تا 20 درصدی داشته، در کالاهای اساسی و ضروری و اجاره مسکن، با افزایش 50 تا 250 درصدی مواجهیم. در کنار افزایش قیمت و تورم، مردم ما در حال تحمل بیکاری و فقر تا حد مطلق هستند. اکثریت جامعه ناچار شدند بسیاری از هزینههای خود را حذف کنند؛ طبیعی است که در چنین شرایطی، نان برای خانواده واجبتر از درس شود.
با بیکارشدن سرپرست خانواده، بسیاری از فرزندان کشور ما ناچار از ترک تحصیل و ورود به بازار کار ارزان شدهاند، اما آیا درآمد بسیار اندک این کارگران ارزان، کفاف زندگی را میدهد و ارزش ترک تحصیل را دارد؟
بله برای چنین خانوادهای درآمدی درحد حتی ماهی 300 یا 400 هزارتومان هم مهم است. در حالیکه فرزندان همین خانواده- که ممکن است پدر و سرپرست خانواده را در اثر کرونا ازدست داده باشد- اگر بخواهند به تحصیل ادامه دهند، هرکدام باید در حدود 200هزارتومان برای خرید کتاب هزینه کنند-هزینههای جانبی و گوشی و اینترنت بماند- بنابراین با ترکتحصیل، اولا هزینهای برای تحصیل صرف نمیشود، دوما این فرزندان میتوانند به درآمد و اقتصاد خانواده کمک کنند.همین یارانه 45 هزار تومنی را در نظر بگیرید؟ آیا با این مبلغ امروز میتوان یکی دو کیلو میوه خرید؟ مسلما خیر! اما همین میزان یارانه و درآمد 200 و 300 هزار تومانی فرزندان، برای این خانواده بسیار مهم است و حداقل میتواند نان شب خود را تهیه کند. اینراهم در نظر داشته باشیم که برخی از پدران بیکار شده، به ناچار وارد کارهای خلاف شده و اکنون در زندان به سر میبرند. چه کسی به فکر چرخاندن چرخ زندگی این افراد بوده است؟ من میگویم هیچکس!
در اینجا پای سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی(ره) به میان میآید؛ آیا از سوی این سازمانها کمکی به این خانوادهها نمیشود؟
این سازمانها نمیتوانند تمام این خانوادهها را که تعدادشان رو به افزایش هست، تحت پوشش قراردهند وچهار، پنج میلیون خانواده در نوبت کمک این سازمانها قرار دارند! در این شرایط آیا طبیعی نیست که دانشآموزان چنین خانوادههایی، ترکتحصیل کنند تا بار اقتصادی را از دوش خانواده بردارند؟ مشکل اصلی ما، تداوم تورم و فقر و بیکاری است. جامعه ما مدام در حال تولید فقراست. اگر مدیران کشور واقعا در پی رفع مشکلات مردم هستند، باید زیرساختی عمل کنند؛ باید شغل ایجاد کنند، در آمدها را بالا ببرند، جلوی افزایش تورم را بگیرند.
چگونه آسیبهای اقتصادی موجب بروز آسیبهای اجتماعی میشود؟ اینها چه ربطی به یکدیگر دارند؟
این مسئله را با یک مثال توضیح میدهم: مردم در استانهای محروم کشور مانند سیستانوبلوچستان، امروز با معضل آب شرب دست به گریبان هستند، دراین مدت قیمت هر بطری آب آشامیدنی به 6 هزارتومان رسیده. در جائیکه بنزین لیتری 3 هزار تومان و از آب ارزانتر است. این مردم محروم، ناچارند برای تهیه آب آشامیدنی بسیارهزینه کنند، این گرانی را تعمیم بدهید نان و قند وشکر و برنج و تمام کالاهای سبد معیشت همین مردم. حالا شما توقع دارید فرزندان این خانواده مدرسه هم بروند؟ این بچه باید برود برای خانوادهای که مدام در حال فقیرترشدن است، کار کند. اغلب آسیبهای مختلف قابل تبدیل به یکدیگر هستند؛ اگر فردی امروز بیکار شود، امکان دارد برای تهیه هزینه خانواده فردا به یک سارق، قاچاقچی یا حتی قاتل تبدیل شود. چون وقتی فقر که یک آسیب اقتصادی است، فشار میآورد، رفتهرفته موجب بروز آسیبهای اجتماعی دیگرمیشود.چند ماه قبل رئیس پلیس تهران اعلام کرد 50 درصد نوجوانانی که بهعلت سرقت دستگیر شدهاند، باراولی بودهاند، سابقه دزدی نداشتهاند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه این افراد دزد نبودهاند، بلکه آسیبدیدگان اقتصادی هستند، که حالا وارد پروسه آسیبهای اجتماعی شدهاند واین تبدیل معضلات مختلف به یکدیگر در جامعه بحرانزده ما بسیار طبیعی شده است.
مدیران کلان، باید چه تدابیر خاصی در مورد این نوع آسیبها و رفع آنها بیاندیشند؟
مشکل مهم جامعه ما «شغل» است؛ شخصیت و اعتبار هر فردی به این است که کار و درآمدی داشته باشد، درآمدی که رفاه نسبی خانواده او را تامین کند.افرادی که برای نخستینبار مرتکب خلاف میشوند، کسانی هستند که دیگر از پس هزینههای خانواده برنمیآیند. بسیاری از اینان تحصیلکرده هم هستند؛ فوقلیسانس دارند، اما در مترو و سطح شهر دستفروشی میکنند، در کوهستانها کولهبری میکنند. بسیاری از کارگران و حتی کارمندان بهصورت روزمزدی و بدن بیمه تامین اجتماعی کار میکنند. تا این فشارهای اقتصادی که بر دوش اکثریت افراد جامعه سنگینی میکند، کم نشود، شغل ایجاد نشود، تورم کاهش پیدا نکند، معضلات مختلف اقتصادی و اجتماعی افزایش خواهد یافت. در جاییکه با افزایش 20 درصدی دستمزد، تورم دو برابر میشود، طبیعی است که فقر تولید شود. یک رئیسجمهور، چگونه میتواند مشکلاتی را که در طول چهل سال روی هم انباشته و موجب بهوجودآمدن وضعیت فعلی شده، در طول 4 یا حتی 8 سال حل کند؟ اصلا امکانپذیر نیست. اما حداقل کاری که این مدیران کلان میتوانند بکنند این است که جلوی افزایش تورم را بگیرند. اما اغلب تصمیمهای کلان به نفع عده بسیار اندک ثروتمند جامعه بوده است.
چگونه تصمیمهای کلان به نفع ثروتمندان تمام میشود؟
برای نمونه دولت مدام درحال افزایش مالیات است. مردم فقیر که خانه لوکس یا ماشین بالای یک میلیارد ندارند. در نتیجه این ثروتمندان هستند که باید مالیات بپردازند. اما ثروتمندان مالیاتی را که باید بپردازند، از جیب مردم فقیر برمیدارند. چگونه؟ وقتی پزشکی یا تاجری یا هر فرد ثروتمندی که خانه لوکس و ماشین گرانقیمت دارد، ناچار بشود مالیات بیشتری بپردازد، این مالیات را میکشد روی ویزیتش، روی کالایی که تولید و یا واردکرده، و مشتریان این افرد چه کسانی هستند؟ افراد فرودست جامعه. در واقع بهطورغیرمستقیم، این مالیاتها از قشر فقیردریافت میشود. بنزین اگر گران میشود، مسافرکش، کرایهاش را 35 درصد گرانتر میکند، مسافران وسائل نقلیه عمومی، افراد فقیر جامعه هستند. در واقع با افزایش 20 درصدی حقوق کارگر و کارمند و افزایش مالیات، نه تنها چیزی به کارگر و کارمند داده نشده، بلکه مقدار بیشتری از جیب او برداشته شده! مدیران کلان کشور متاسفانه در حال بازیکردن با معلولها هستند و به علتها و زیرساختها توجهی نمیکنند. شما دنبال این هستید که چرا دانشآموزان ترک تحصیل میکنند یا کتاب نمیخرند؟ برای این خانوادهها دیگر اولویت تحصیل فرزندان نیست، سیرکردن آنهاست!
طبعا با ادامه بحران اقتصادی کشور، هر سال بر تعداد ترک تحصیل کردگان افزوده خواهد شد،این مسئله جامعه آینده ایران را با چه معضلاتی مواجه خواهد کرد؟
با این روند بهسوی یک جامعه بدون متخصص، پیش میرویم؛ همین الان هم اگر به آمارها دقت کنید بسیاری از افراد تحصیلکرده و فارغالتحصیل بیکارند، تنها سالی 50 هراز نفر از این فارغالتحصیلان وارد بازار کار میشوند، در حالیکه ما هرسال حدود یک میلیون فارغالتحصیل متخصص داریم. این بازماندگان از شغل چه کار میکنند؟ آنهایی که میتوانند مهاجرت میکنند، آنهایی هم که میمانند با مدرک فوقلیسانس و دکترا، دستفروشی و کولهبری میکنند. این یک واقعیت انکارناپذیر است. بنابراین وقتی هم خانواده و هم خود دانشآموزان وضعیت را میسنجند، ترجیح میدهند ادامه تحصیلی در کار نباشد. نمونه دم دستش اینکه امسال 30درصد پذیرفتهشدگان دانشگاه، ثبتنام نکردند! شاید زمانی داشتن یک مدرک دانشگاهی میتوانست وضعیت اقتصادی فرد و خانوادهاش را بهتر کند، اما در حال حاضر نه تنها خود تحصیل و هزینههایش به معضل تبدیل شده، بلکه دانشآموز میبیند اگر زمانش را برای درسخواندن تلف کند، نتیجه مطلوب شغلی نخواهد گرفت، چون برای تخصصی که گرفته، کاری وجود ندارد. فرد برای درسخواندن و ادامه تحصیل باید افق روشن شغلی داشته باشد و بداند که در نهایت چه جایگاهی بهدست خواهد آورد؛ در حال حاضر برخی کارخانهها تعطیل شدهاند، برخی با ظرفیت زیر 50 درصد فعالیت میکنند، تحصیل کرده ما باید کجا برود؟
اگر با همین وضعیت پیش برویم، تا ده سال آینده کشور جایگزین متخصص نخواهد داشت. جامعه بدون نیروی کار متخصص، چه سرنوشتی خواهد داشت؟ رشد فرهنگی و اجتماعی این جامعه متوقف خواهد شد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟